آتریناآترینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

آترین جوجو

آسایش از دست رفته

یادته تو پست قبلی آخرش نوشتم " خدا به داد من برسه از این بعد " واقعا بعضی وقت ها فکر می کنم برم خودمو به عنوان نوستراداموس 2 به جهانیان معرفی کنم با این پیش گوئی هام امروز صبح که بیدار شدم دیدم بــــــــــــــــــــــــله آترین خانوممون که حالا بلند شدنم یاد گرفته چهار دستو پا رفتم که بلده،  از خواب بیدار شده بدو بدو خودشو رسونده به اسباب بازی هاش و داره بلند بلند با عروسکش صحبت می کنه اگه تا حالا یه کَمَکی از دستت آسایش داشتیم همونم از زندگیمون رخت بر بست و رفت حالا دیگه من موندمو یه آترین شیطون ، الهی قربونش بشم، من عاااااااااااااااااااااااشق شیطونی هاش       دوشنبه بیست و پنجم آذر 92 یازد...
27 آذر 1392

اولین نشستن

مامانی فکر کنم تصمیم گرفتی همه مراحل رشدت رو تو همین هفته انجام بدی و خیال خودتو بقیه رو راحت کنی بعد اون یه دفعه چهار دستو پا رفتنت ، امروز صبح هم از خواب بیدار شدیم خودت به شکم خوابیدی و آروم آروم بلند شدی نشستی منو می گی    این کارتم جالب بود، آخه شما نی نی ها جوری این کارا رو انجام می دین ، من همیشه فکر می کردم بید باهات تمرین کنم تا بتونی این کارا روانجام بدی ولی انگار اینا رفتارهای غریضی شما نی هاست   خدا به داد من برسه از این به بعد       ...
27 آذر 1392

چهار دست و پا

وااااااااااااااای مامانی امشب رفته بودیم خونه عمه پری، یه دفعه دیدم شما داری چهار دست و پا می ری خدای من باورم نمی شد، بدون هیچ مقدمه ای اینکارو انجام دادی، آخه قبلش اصلن تو خونه چهار دستو پا نرفته بودی به زودی یه عکس ضمیمه این پست می کنم با پوزیشن چهار دست و پا       هجدهم آذر 92 ده ماه و بیست و چهار روزگی ...
27 آذر 1392

اولین شب بدون مامانی و بددددددد ترین شب مامانی

تو زندگیم شب های خوب و بد زیادی داشتم ولی بی تردید می گم دیشب بدترین شب عمرم بود شبی که جوجو کوچولوی ما اولین شب بدون مامانی شو تجربه کرد و من اولین شب بدون آترینم رو واااااااای چه شب بدی بود خب مجبور بودم، از وقتی دست آترین خانوم رو گچ گرفته بودیم ( حدود 10 شب ) نتونسته بودم بخوابم، سرماخوردگی شدید هم که مزید بر علت شده بود و همگی دست به دست هم دادن تا من بیچاره رو از پا بندازن، که موفق هم شدن ، واقعا حالم بد بود به همین خاطر مجبور شدم برای اولین بار آترین خانوم رو بسپرم دست خاله هاش  با کلی سفارش و کلیه ملزومات لازم آترین خانوم رفتن خونه خاله ها تا برای یه شب هم که شده مامانی بیچاره بعد این همه وقت راحت بخوابه خخخ...
2 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین جوجو می باشد